پس از او امامان دین سیرت جد خود را زنده نگاه داشتند و در میان آنان گذشته و از على بن ابىطالب و على بن الحسین (ع) در كثرت عبادت امتیازى خاص یافته است، چنانكه از لقبهاى او سید العابدین، سید الساجدین و ذوالثفنات است. او بیشتر شبهاى عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانیده. ابن شهرآشوب به اسناد خود از طاوس فقیه آرد:
او را دیدم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت كرد. چون اطراف خود را خالى دید به آسمان نگریست و گفت «خدایا ستارههاى آسمانت فرو رفتند و دیدههاى آفریدگانت خفتند. درهاى تو به روى خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بیامرزى و بر من رحمت كنى! و در عرصات قیامت روى جدم محمد (ص) را به من بنمایانى!» سپس گریست و گفت «به عزت و جلالت سوگند، با معصیت خود قصد نافرمانى ترا نداشتم و درباره تو در تردید و به كیفر تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمىخواستم. اما نفس من مرا گمراه كرد و پردهاى كه بر گناه من كشیدى مرا بر آن یارى داد. اكنون چه كسى مرا از عذاب تو مىرهاند؟ و اگر رشته پیوند خود را با من ببرى به رشته چه كسى دست زنم؟ چه فرداى زشتى در پیش دارم كه باید پیش روى تو بایستم!»
«روزى كه به سبكباران می گویند بگذرید و به سنگینباران می گویند فرود آیید، آیا با سبكباران خواهم گذشت؟ یا با سنگینباران فرود خواهم آمد؟ واى بر من هرچه عمرم درازتر مىشود گناهانم بیشتر می گردد و توبه نمی كنم. آیا هنگام آن نرسیده است كه از روزگارم شرم كنم.» سپس گریست و گفت:
أتحرقنى بالنار یا غایة المنى
فأین رجائى ثم أین محبتى
أتیت بأعمال قباح ردیئة
و ما فى الورى خلق جنى كجنایتى (4)
پس گریست و گفت: پاك خدایا ترا نافرمانى مىكنند، چنانكه گویى ترا نمىبینند. و تو بردبارى مىكنى چنانكه گوئى ترا نافرمانى نكردهاند. با بندگانت چنان نكوئى می كنى كه گوئى به آنان نیازمندى و تو اى سید من از آنان بىنیازى.
سپس به مسجد رفت. من نزد او رفتم سرش را بر زانوى خود نهادم و چندان گریستم كه اشكم بر گونههایش روان شد. برخاست و نشست و گفت كیست كه مرا از یاد پروردگار بازمی دارد؟
ـ من طاوس هستم اى فرزند رسول خدا. این جزع و فزع چیست؟ بر ما است كه چنین زارى كنیم لیكن به جاى عبادت، جنایت و نافرمانى پیشه مىسازیم. پدرت حسین بن على است! مادرت فاطمه زهراست! جدت رسول خداست! به من نگریست و گفت:
ـ طاوس! هیهات هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را براى فرمانبرداران و نیكوكاران آفریده اگرچه بنده حبشى باشد. و آتش را براى كسى كه او را نافرمانى كند آفریده هرچند سید قریشى باشد.
مگر كلام خدا را نشنیدهاى كه «فإذا نفخ فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» (5) .
به خدا فردا جز عمل صالح، چیزى تو را سود ندارد. (6)
مفید از عبدالله بن محمد قرشى روایت كند:
چون على بن الحسین وضو می گرفت رنگش زرد مىشد. بدو می گفتند تو را چه می شود؟ می گفت:
ـ می دانید مىخواهم پیش چه كسى برپا بایستم؟ (7)
نافلههایى را كه در روز از او فوت شده بود در شب قضا می كرد و مىفرمود:
ـ فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولى دوست دارم شما بر كار خیر عادت كنید و آن را ادامه دهید. (8)
زهرى می گفت:
در روز قیامت ندا می دهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آنوقت على بن الحسین خواهد برخاست (9) .
مردى به سعید بن مسیب گفت: با ورعتر از فلان ندیدم!
ـ على بن الحسین را دیدى؟
ـ نه!
ـ اگر دیده بودى می گفتى با ورعتر از او ندیدم (10)
هرگاه نام او برده مىشد مىگریست و مىگفت زین العابدین (11) و مىگفت، سید عابدان على بن الحسین است (12) .
روزى در سجده بود، آتش در خانهاش افتاد. بدو گفتند یابن رسول الله آتش. آتش! و او همچنان در سجده بود تا آتش خاموش شد. بدو گفتند:
ـ چه چیز تو را از آتش به خود مشغول كرد؟
ـ آتش آخرت (13)
روزى طفلى از او در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد گفت:
من متوجه نشدم، چه با پروردگارى بزرگ به مناجات مشغول بودم. (14)
خادمه او گوید نه شب براى او رختخوابى گستردم و نه در روز براى او سفرهاى نهادم. (16)
مفید از طاوس آرد كه: شب داخل حجر اسماعیل شدم. على بن الحسین نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده رفت با خود گفتم مردى صالح از بهترین اهل بیت است، بشنوم چه می گوید. و شنیدم كه در سجده مىگفت: بنده تو در آستانه تو است. مستمند تو در آستانه تو است. گداى تو در آستانه تو است. خواهنده از تو در آستانه تو است. (17)
طاوس گوید این دعا را در هیچ اندوهى نخواندم مگر آنكه برطرف شد. (18)
اصمعى گوید: شبى گرد خانه كعبه مىگشتم. جوانى نیكو صورت را دیدم كه بر پرده كعبه چسبیده بود و می گفت:
خدایا. دیدهها خفته و ستارهها به فراز آمده است. تو پادشاه زنده و قیومى!
پادشاهان درهاى خود را بسته و نگهبانان بر درها گماردهاند و درهاى تو بروى خواهندگان گشوده است. آمدهام تا بر من بدیده رحمت بنگرى كه تو أرحم الراحمین هستى! سپس گفت:
یا من یجیب دعا المضطر فى الظلم
یا كاشف الضر و البلوى مع السقم (19)
قد نام وفدك حول البیت قاطبة
و أنت وحدك یا قیوم لم تنم (20)
أدعوك رب دعاء قد أمرت به
فارحم بكائى بحق البیت و الحرم (21)
إن كان عفوك لا یرجوه ذو سرف
فمن یجود على العاصین بالنعم (22)
روزى فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید كه از شبزندهدارى بسیار به رنگ زرد درآمده، و دیدگانش از گریه فراوان چرك كرده و پیشانى او پینه بسته. بینى وى از سجده خراشیده و پاهایش از ایستادن بسیار ورم كرده. چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریه خود را نگاه دارد. پدر بدو نگریست و گفت:
ـ فرزندم آن صحیفهها را كه اعمال على بن ابىطالب در آن ثبت شده به من بده! اوراق را بدو دادم. لختى بدان نگریست و با گرفتگى خاطر گفت:
ـ چه كسى توانائى عبادت على بن ابىطالب را دارد (23)
روزى جابر به دیدن او رفت و گفت:
فرزند رسول خدا. نمی دانى خدا بهشت را براى شما و دوستداران شما و دوزخ را براى دشمنان شما آفریده است؟ این چه رنجى است كه بر خود هموار می كنى؟ و خود را این چنین به سختى مىافكنى؟ امام پاسخ داد: اى یار رسول خدا نمی دانى كه پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید با این همه او كوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت كرد كه ساق هاى او ورم آورد . گفتند تو چنین می كنى و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده است[ تو که گناهی نداری چرا این چنین عبادت می کنی؟] فرمود:
ـ آیا بنده سپاسگزارى نباشم؟
جابر چون دید نمیتواند با چنین سخنان على بن الحسین را از رنج عبادت باز دارد گفت:
فرزند پیغمبر خود را هلاك مكن! تو از خاندانى هستى كه مردم بدانها بلا را از خود دور مىسازند و از خدا رحمت مىطلبند!
ـ من به راه پدرانم مىروم. (24)
على بن عیسى اربلى از یوسف بن اسباط و او از پدرش روایت كند كه:
به مسجد كوفه درآمدم. جوانى با پروردگار خود مناجات می كرد و در سجده مىگفت كه:
چهره من خاك آلوده آفریدگارم را سجده مىكند، و سزاوار است كه چنین كند. نزد او رفتم على بن الحسین (ع) بود. چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم فرزند رسول خدا ! خودت را عذاب مىدهى و خداوند چنین فضیلتى به تو بخشیده است؟
گریست و گفت از اسامة بن زید از رسول خدا روایت كند كه روز رستاخیز همه دیده ها گریانست مگر چهار دیده: دیدهاى كه از ترس خدا بگرید. دیدهاى كه در راه خدا كور شود. دیدهاى كه بدانچه خدا حرام كرده ننگریسته باشد. دیدهاى كه شب را بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان مباهات مىكند و می گوید:
به بنده من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از خوابگاه برخاسته از بیم عذاب من مرا مىخواند و طمع در رحمت من دارد.
پس اربلى در ذیل این حدیث نویسد: این روایت چنین ضبط شده، اما به گمان من على بن الحسین جز همراه پدر خود به عراق نرفت و چون پس از شهادت پدر به كوفه رسید در بند دشمن بود و نمىتوانست به مسجد كوفه رود و در آنجا نماز بخواند. (25)
در كتابهاى دعا از جمله در فرحة الغرى تألیف سید بن طاوس، و مصباح المتهجد شیخ طوسى، دعا و زیارتنامههائى از طریق ابوحمزه ثمالى از امام سجاد روایت شده است. مشهورترین این دعاها، دعاى معروف به ابوحمزه است كه خواندن آن در سحرهاى ماه رمضان استحباب دارد . ابوحمزه ثمالى از تابعین و از زاهدان مقیم كوفه بوده است، لیكن چنانكه مؤلف كشف الغمة نوشته است (26) گمان نمیرود امام على بن الحسین پس از سال شصت و یكم هجرى به كوفه آمده و در آن شهر اقامت كرده باشد.
در روضه كافى حدیثى از طریق ابوحمزه نقل شده است كه: نخست آشنائى من با على بن الحسین این بود، كه دیدم مردى از باب الفیل (یكى از درهاى مسجد كوفه) درآمد چهار ركعت نماز خواند. من به دنبال او تا بئر الركوه «نزد خانه صالح بن على» رفتم در آنجا شترى زانو بسته با غلامى سیاه بود. پرسیدم:
ـ این كیست؟
ـ على بن الحسین است!
نزدیك او شدم. سلام كردم. پرسیدم:
ـ براى چه به شهرى آمدهاى كه پدر و جدت در آنجا كشته شده است؟
ـ پدرم را زیارت كردم و در این مسجد نماز خواندم و اكنون عازم مدینه هستم (27) .
ظاهرا این حدیث همانست كه در مفاتیح الجنان در سند زیارت مطلقه امیرالمؤمنین على علیه السلام از فرحة الغرى با تفصیل بیشترى نقل شده است.
و باز در فرحة الغرى اول باب چهاردهم روایتى از طریق جابر جعفى از امام محمد باقر (ع) آمده است كه:
پدرم على بن الحسین براى زیارت قبر امیرالمؤمنین به «مجاز» در ناحیه كوفه رفت. و در آنجا ایستاد و گریست و گفت: السلام علیك یا أمین الله فى ارضه و در دنباله این روایت سید از مزار ابن قره نقل كند كه: امام باقر گفت پدرم على بن الحسین پس از شهادت پدرش در بادیه خیمهاى موئین برافراشت و از آنجا براى زیارت پدر و جد خود به عراق میرفت و كسى نمیدانست. و من در یكى از سفرها با او بودم (28) و این روایت سند زیارت امین الله (از زیارتهاى معروف) است.
اگر در انتساب روضه به كلینى تردیدى نكنیم و اگر روایتهاى سید را از جهت سند درست بدانیم باید آمدن امام على بن الحسین (ع) بكوفه را بین سالهاى 67 ـ 74 فرض كنیم كه سالهاى حكومت حارث بن ربیعه، بشر بن مروان و عبدالله بن خالد بر این شهر و دوره بىثباتى حكومتهاى عراق و عدم تسلط كامل دمشق بر ایالتها بوده است زیرا:
1 ـ امام على بن الحسین پس از بازگشت از شام تا پایان زمامدارى یزید در مدینه بسر برده است و در واقعه حره حاضر بود و خاندانهایى را از مردم شهر پناه داد.
2 ـ پس از مرگ یزید كوفه دستخوش آشوب و انقلاب گردید (64 ـ 67) و در این مدت هم امام على بن الحسین در مدینه به سر برده است زیرا مختار پس از تسلط بر كوفه بدو نامه نوشت و از وى خواست رخصت دهد تا دعوت به نام او آغاز گردد.
3 ـ در دوره حكومت بیست ساله حجاج بر كوفه (75 ـ 95 ه.ق) ظاهراً امام على بن الحسین بدین شهر نیامده. چه از یكسو دشمنى حجاج با او و خاندان او آشكار است و از سوى دیگر با مراقبتهاى دقیق وى بر شهر و سیاست انتظامى كه پیش گرفت (29) ممكن نبود على بن الحسین به كوفه درآید و آمدن او از دیده جاسوسان حجاج پنهان ماند. و اگر او را می دیدند مسلماً نزد حجاج میبردند.
احتمال آمدن آن حضرت به كوفه تنها در فاصله سال هاى 67 ـ 74 میسر است اما فرض بهتر و دقیقتر اینست كه بگوئیم ابوحمزه در سفرهاى مكرر خود به مدینه شرف ملاقات امام را یافته و دعاها و روایتها را در آنجا از او آموخته است. (و العلم عند الله) .
پىنوشتها:
1. آنان كه براى خشنودى خدا شب را به ایستادن و یا سجده كردن به پایان مىبرند. (الفرقان : 64)
2. و من اللیل فتهجد به نافلة لك عسى ان یبعثك ربك مقاما محمودا (الاسراء: 17)
3. طه: 2
4. اى نهایت آرزوى من آیا مرا بآتش مىسوزانى؟ پس امید من چه؟ و محبت من كحاست؟ چه كارهاى زشت و ناپسندى كردم. هیچكس از آفریدگان جنایتى چون من نكرده است.
5.گاهى كه در صور دمیده شود، میان آنان پیوندى نباشد و یكدیگر را نپرسند (مؤمنون: 101) .
6. مناقب ج 4، ص .151 بحار ص 81 ـ 82
7. ارشاد ج 2 ص 143 و نگاه كنید به عقد الفرید ج 3 ص 103 و صفة الصفوه ج 2 ص 52 و حلیة الاولیاء ج 3 ص 133 و مناقب ج 4 ص 150 و نگاه كنید به خصال ص 616 و علل الشرایع ص 232 و الصواعق المحرقه ص 200 و بحار ص .79
8. كشف الغمه ج 2، ص 85 و صفة الصفوة ج 2 ص .53
9. كشف الغمه ج 2 ص 106
10. كشف الغمه ج 2 ص 80 و صفة الصفوة ج 2 ص .56 حلیة الاولیاء ج 3 ص 141
11. كشف الغمه ج 2 ص .76
12. ارشاد ج 2 ص .145
13. كشف الغمه ج 2 ص .74 صفة الصفوة ج 2 ص .52 مناقب ج 4 ص 150
14. كشف الغمه ج 2 ص 107
16. علل الشرائع ص .232 بحار 67
17. عبیدك بفنائك. مسكینك بفنائك.فقیرك بفنائك. سائلك بفنائك.
18. ارشاد ج 2 ص .144 كف الغمه ج 2 ص .80 صفة الصفوة ج 2 ص 56 مناقب ج 4 ص .148 اعلام الورى ص 261
19. اى كه مىپذیرى درماندگان را كه در تاریكى دعا می كنند
اى زداینده سختى و بیمارى و گزند
20. مهمانان تو همگى گرد در خانه تو خوابیدهاند
و تو نمىخوابى اى یكتاى بىمانند
21. ترا مىخوانم چنانكه فرمودهاى اى پروردگار
به حق خانه و حرم برگریه من رحمت آر
22. اگر امید غرقه در گناه، از بخشش تو برخیزد
چه كسی بر گناهكاران باران رحمت ریزد؟ (مناقب ج 4 ص 150)
23. ارشاد ج2 ص 143
24. امالى شیخ طوسى ج 2 ص 250
25. كشف الغمه ج 2 ص 99 ـ .100 بحار ج 46 ص 100
26. ج 2 ص 100
27. روضه كافى. ص 255 تذكر دانشمند معظم جناب آقاى حاج شیخ محمد تقى شوشترى دامت بركاته
28. از نامه حضرت آقاى شوشترى
29. نگاه كنید به تاریخ تحلیلى اسلام ص 182 به بعد.
كتاب: زندگانى على بن الحسین صفحه 139
نویسنده: دكتر سید جعفر شهیدى
نظرات شما عزیزان: